سختش نکنیم

جایى براى ساده‌تر حرف زدن بچه‌هاى دانشکده کامپیوتر شریف

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است


به نام یگانه رفیق

۴سال گذشت و دیگه چیزی به پایان کار نمونده. میگن خوبه ادم به عقب برگرده ببینه اگه دوباره فرصت بشه که بیاد روز اول دانشگاه و بخواد از اوّل شروع کنه به چه چیزایی حواسشو بیشتر جمع میکنه.
سختش نکنم! بذار حرف آخرو اوّل بزنم: رفیق رفیق.
رفیق خیلی میتونه روی آدم اثر بذاره. خیلی. میتونه سبب بشه ۴سال از عمرت تلف بشه، میتونه سبب بشه که این ۴سال عمرت بهترین دوران زندگی ت بشه که دیگه برنمی گرده.
خلاصه کنم، برای وقتمون ارزش قائل بشیم و با نادان ها تلفش نکنیم.
نادان میتونه رنک یک باشه امّا اخلاق نداشته باشه.
نادان میتونه فلان مدال رو داشته باشه اما از فرط غرور، نشه باهاش حرف زد.
خلاصه نادانی رو از رفتار افراد تشخیص بدیم نه از عناوینی که یدک میکشه.
در نقطه ی مقابلش ممکنه ادم با یه نفر مواجه بشه که اصلا فکرشم نکنه چیزی حالیش باشه ولی همون فرد با رفتارش بهترین رفیق ادم بشه.
نتیجه: قدر خودمونو بیشتر بدونیم.


(یه 93 ای)


۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۴۴ ۰ نظر
پیوند به این نوشته
يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۰۰ ب.ظ

نمی‌دونم کار کدوم استاد بوده و پرس و جو هم نکردم، اما کار هر کی بوده نشون می‌ده که استاد به فکری هم داریم که فارغ از نظرسنجی رسمی که دیگه همه بدیاش و می‌دونیم خودش دست به کار شده.


(عرفان لقمانی)

#عکس


۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۰۰ ۲ نظر
پیوند به این نوشته


۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

سال ۱۹۹۴ بین آمریکا و کره‌شمالی یه قراردادی منعقد میشه به اسم چارچوب توافقی(agreed framework) که یه چیزی تو فازای همین برجام خودمون بوده
مدت کمی از قرارداد میگذره که جمهوری‌خواها تو کنگره میان سر کار و شروع میکنن به سنگ‌اندازی تو کارای قرارداد تا اینکه سال ۲۰۰۲ جرج بوش با زدن برچسب «محور شیطان» به کره‌شمالی، تیر خلاص رو به قرارداد میزنه و از اون خارج میشه
بعدش کره میگه مهم نیست و ادامه میده تا اینکه بمب‌اتمی میسازه و کلی همه میگرخن
اینکه اروپا خارج نشده از برجام، ترس ار تکرار تاریخه و اینکه تا الان آمریکا دست‌دست کرد و خارج نشد تا اینکه بالاخره دیشب(شب قبل این نوشته) رسما بیرون اومد از برجام، ترس از بی‌اعتمادی به امضای آمریکا پای قراردادا بود

این مطالب فقط یه سری factن و قصد هیچ نتیجه‌گیری از اونا نیست.
میتونین اینجا رو هم ببینین:
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Agreed_Framework

(رضا عساکره)


۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۱۶ ۲ نظر
پیوند به این نوشته

لعنت به کوفه

چرا درباره ی همه چیز باید نظر بده

چرا فکر می کنه از همه بهتره

چرا فکر می کنه همه منتظر فتوای اون هستند

چرا زمانی ک منو نگاه می کنه دقیقا دو ثانیه بعد پشت من حرف می زنه

چرا وقتی می بینه یکی ی غلطی کرده تا اینکه اونو جار نزنه ولکنش نیست

لعنت به کوفه

چرا وقتی بحث ناموس میشه اولین کسی شعار ناموس پرستی میده اونه ولی خودشم اولین کسی هست ک بی ناموسی میکنه

چرا موفقیت یکی دگ داره عذابش میده

چرا هر چیز بد وسوسه اش میکنه

چرا وقتی از پشت خنجر میزنه فکر میکنه مرد روزگاره

چرا وقتی دزدی می کنه فکر می کنه زرنگ کل دنیاست 

چرا جانماز آب می کشه

غلط می کنه اگر امید به زندگی نداره این امید رو می خواد از بقیه هم بگیره

لعنت به کوفه ... چ با هوای بهاری چ بی هوای بهاری

چجوریه ک ما سختش نمی کنیم 

اما هر چ ک میگذره حس می کنم تو کوفه ام

چجوری سختش نمی کنیم


(مهدی جوانمردی)


۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۳ ۱ نظر
پیوند به این نوشته

اگه از شما بپرسن تفاوت بین دانشگاه و دبیرستان چیه، چی میگید؟
انقدر تفاوتها زیاده که شاید اصلا طرح پرسش عجیب بنظر برسه. ولی از نظر من، تفاوت اصلی تو چیزی غیر از اون جریان و هدف اصلی یا همون 'درس خوندن' عه.

ما تا قبل از این همیشه مصرف کننده بودیم؛ چه تو خونواده که پدر و مادر باید نیازهای اصلیمونو تامین میکردن چه تو مدرسه که معلما و مشاورا و ... همه درحال تلاش برای این بودن که خدماتی رو به ما ارائه کنن و ما هم مصرف میکردیم.

ما میتونیم توی دانشگاه هم فقط درسمونو بخونیم و نمره مون هم خوب بشه؛ ولی بنظر من تفاوت اصلی و "فایده ی" دانشگاه تو همین جریان های ظاهرا خارج از برنامه ی اصلیه. کارهایی مثل تشکل های دانشکده ای و دانشگاهی یا حتی تی ای شدن. جایی که این فرصت رو داریم برای اولین بار در یک قالب نیمه جدی، ارائه دهنده باشیم و بقیه از خدمات ما استفاده کنن و در مقابل کیفیت کارمون مسئول باشیم.
این فرصت رو داریم تا چالش ها، سختی های کار کردن رو لمس کنیم و مسائل رو از زاویه ی دید ارائه دهنده ها هم ببینیم. این جوری گستره ی فکری آدم رشد میکنه و ازون حالت طلبکار منشانه ای که متاسفانه توی جامعه ی ما وجود داره و همه مشکلو از یه جای دیگه میبینن دور تر میشه.

بنظرم فایده ی اصلی ای که آدم از دانشگاه میتونه کسب کنه همینه! اینه که دانشگاهو شبیه یه زندگی میکنه. درس خوندن چیز مهمیه از نظر من ولی همزمان فکر میکنم اگه یکی در تمام طول دانشگاه فقط درس بخونه ضرر کرده!

(کیانوش عباسی)
#دانشکده #دیدگاه


۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۰۵ ۰ نظر
پیوند به این نوشته



زمانی که ما ۹۳ اومدیم دانشگاه، غرق در تمام اتفاقات جذاب وارد شدن به یک محیط جدید، خیلی دوران خوشی رو تجربه کردیم. اون زمان پالت یکی از گروه‌های پررونق بود و من همیشه یه هندزفری تو گوشم بود که همراه گشت زدنهام تو تهرانِ آغشته به دانشگاه، یه پالت داشت پلی میشد.


(الیاس حیدری)


# آهنگ    # خاطره   

۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته




مدت زمان: 4 دقیقه 7 ثانیه 

یک استاد چقدر می‌تونه خوب باشه ....

و چقدر خوبه اگر آدم‌ها خودشون باشن ...


بخشی از فیلم «انجمن شاعران مرده» (Dead Poets Society)

https://www.youtube.com/watch?v=Gr3ZGCkCUd4


(مجتبی ورمزیار)

#برش


۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۵۸ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

الان که مساله‌ای که با آن درگیر هستم، انتخاب راهی است که در طول سال های آینده خواهم پیمود، فرصتی دارم برای کاوش درون و دیدن خواسته ها، ویژگی‌ها و همه‌ی چیزهایی که برای تصمیم‌گیری موثر می‌شوند. هرچند اکثر اوقات حسی دارم از دشواری و سختی این‌کار، چرا که پیمودن چیزی که ناپیموده است و تغییر ناگهانی دشوار است و بدون دلایل کافی که دل را راضی کند نمی‌توان کاری صورت داد. با این حال انسان در طول این فرآیند هر روز نکته‌ای را در خود یا در دنیای بیرون کشف می‌کند که تا به حال متوجه نبوده است. مثلا، متوجه می‌شود که ابتدا تصمیمی که می‌گیرد به شدت متاثر از اوضاعی است که به صورت لحظه‌ای در آن واقع است، و این اوضاع شامل دیدن زندگی از زاویه‌ای درون آن است که چیزهای نزدیک را بزرگ می‌بیند و چیزهای دور را بسیار بی‌اهمیت. بنابر همین وقتی فردی در دانشکده کامپیوتر است، افراد موضوع خویش را بزرگ می‌شمارد و برای برخی از دانستنی‌ها ارزش بسیار قائل است و این موضوع بر روی تصمیم او و خواسته‌ی او برای «چه شدن» در آینده تاثیر زیادی خواهد گذاشت. در حالی که به راحتی می‌توان گفت این فرد با قدم گذاشتن در هر مسیر دیگری به زودی خاطره‌ی همه‌ی این چیزها را از یاد خواهد برد و به زودی چیزهای دیگری برای خودش و اطرافیان‌اش ساخته می‌شود که تجربه‌ی او از حال‌اش را تشکیل می‌دهند. به این ترتیب درسی از توجه به «خواسته‌های بنیادین انسان» برای انتخاب خواهیم گرفت که مشخص کردن خود این ها موضوع بحثی است.


یا این‌که تصمیمات افراد، عموما بر مبنای تصور «خارجی‌» شان از افراد یا فرد ذهنی دلخواه‌شان (تصور آینده خود) است نه بر مبنای آن چیزی که این فرد در حقیقت خواهد بود. ما تصمیم می‌گیریم که «چه می‌خواهیم باشیم» و این بودن را با صفاتی خارجی توصیف می‌کنیم، به طور مثال استاد بودن، جهانگرد بودن، فیلسوف بودن و یا پولدار بودن. و در هریک ازین موارد تصور خارجی مان ازین فرد، ما را شیفته‌ی شدن می‌سازد. در حالی که به سختی می‌توان دست‌یافتن به هریک از این‌ها را به تنهایی مولد شادی حقیقی یا رضایت در انسان دانست، شاهدش چیزهایی است که هریک از ما به آن دست یافته‌ایم و سپس خود را در مقابل آن خالی و تنها یافته‌ایم و دیده‌ایم که به زودی سودا و خواسته‌ی بزرگ‌تری بر ما غالب شده است. تصور درونی آینده‌مان نیز آن‌چنان دشوار است که به سختی می‌توانیم صحبتی درباره اش بکنیم.


بعد از مدتی سردرگمی خواهیم دید که دنبال «خود حقیقی» مان هستیم. خود حقیقی به صورت خلاصه به معنی بودن انسان در وضعیتی است که نسبت به آن احساس تعلق کامل دارد و احساس خلق کردن چیزی درست، یا انجام‌دادن کاری که «در راستای اوست» را دارد. پیدا کردن این خود چنان مستلزم شناخت کامل درونیات است که درون آن گم می‌شویم. یک تکه‌ی درخشان در خانواده تیبو، این موضوع را از زبان آنتوان، عموی باتجریه پسر کوچکی به اسم ژان پل، این طور وصف می‌کند:


هشیار باش و به تمایلاتت اعتماد نکن. گمان مبر که هنرمند یا مردعمل یا قربانی عشق بزرگی شده‌ای، فقط به صرف اینکه، در کتاب‌ها یا در زندگی، شاعران و کارگردانان بزرگ و عاشقان را تحسین کرده‌ای. صبورانه جست‌وجو کن تا به کنه طبیعت‌ات پی ببری. بکوش تا اندک اندک شخصیت واقعی خودت را بشناسی. این کار آسان نیست. بسیاری از مردم دیر به این مرحله می‌رسند، و بسیاری اصلا نمی‌رسند. صبور باش، عجله ای درکار نیست. باید مدت‌ها جست‌وجو کنی تا بدانی که کیستی. ولی چون حس کردی که خودت را یافته‌ای، آن‌وقت همه جامه‌های عاریت را به دور افکن. خودت را با همه محدودیت‌ها و کمبودهایت بپذیر و سعی کن تا استعداد حقیقی‌ات را سالم و طبیعی و بدون تقلب پرورش بدهی. زیرا خود را شناختن و خود را پذیرفتن به معنای چشم پوشیدن از کوشش و کمال‌جویی نیست، بلکه برعکس! حتی بهترین فرصت برای رسیدن به کمال خویش است، زیرا آن جوشش و کشش درونی مسیر درست را یافته است، مسیری که در آن همه‌ی کوشش ها به ثمر می‌رسد ...


به این ترتیب داخل سفری جدید می‌شویم که می‌خواهیم با دیدن خودمان، دیدن عمیق‌ترین موضوعاتمان پی به پاسخی برای این سوال ببریم. این سوال همیشه با ماست. گاه با یادآوری اشتیاق های کودکی مان به آن هجوم می‌بریم، گاه با شوق روزمره. هربار که نسبت به چیزی علاقه پیدا می‌کنیم این علاقه را می‌کاویم تا بفهمیم چه‌ مقدار از آن حقیقی است. این تجربه برای‌ام در طول این مدت به روشنی تکرار شده. امروز با کشف پنج کتاب کاوشی می‌کردم داخل کتاب‌ها و موضوعاتی که دوست می‌دارم، و کشف دوباره شعله‌ای که/ همیشه با دیدن کتاب‌ها و دانسته‌های جدید، یا سرزمین‌های جدید درون آدم بیدار می‌شود لذت‌بخش بود. حتی اگر به درستی به این موضوعات پی ببریم، باید هریک از آن‌ها را در جای درست خود قرار دهیم که البته موضوعی عملی است.


نسبت به بی‌اهمیتی تصمیم خود آگاه می‌شویم که در عین‌حال آزاردهنده و رهایی دهنده است. دیدن مجموع تصمیمات سایر افراد و اتفاقات فراوانی که خارج از اراده آنان در طول مسیرشان پدید آمده این حس را تشدید می‌کند. هم‌چنین گاه درمی‌یابیم که مشغول درست کردن عرصه‌ی کوچکی از اوقات‌مان هستیم و عرصه‌ی زندگی آن‌قدر فراخ و تجربه‌ها گوناگون هستند که «مهم نیست». با این‌حال، می‌دانیم هر کس باید تلاش‌اش را برای این موضوعات به کار بندد (هرچند خیلی در بند آن‌چه بعد از آن می‌شود نباشد).


بعضی وقت‌ها دلایلی خارج از اصول‌مان سراغ‌مان می‌آید که آن‌ها را از خود دور می‌کنیم. مثلا می‌فهمیم که در ذهن خود موقعیتی را تصور می‌کنیم که طور خاصی بودن شامل اعجاب بقیه یا قدرت‌مان می‌شود. می‌دانیم که نباید برای «ثابت کردن خودمان به بقیه» یا چیزی از این دست تصمیمی بگیریم، با این حال این فکرها گاه سراغ مان می‌آید و مراقبه‌ای لازم است تا آن‌ها را دور کنیم. تصمیم‌گیری بر مبنای خود (نه به معنای خودپرستی- بلکه به معنی انتخاب بر مبنای ارزش های خودمان و نه دیگران) نوعی از قدرت درونی است.


بعضی وقت ها چنان دشواری ای حس می کنیم که همه‌چیز تیره و تار می‌شود. حس ناتوانی و تلخی می‌کنیم. به نظرمان همه‌چیز سنگین و غیرقابل حل می‌آید. دنیا دور سرمان می‌چرخد. همه چیز بیهوده است! چرا باید برای چیزی خودمان را خرج کنیم؟ چه معلوم است که عشقی حقیقی وجود داشته باشد؟ آیا همه‌ی این‌ها مسایل یک روح زیاده بیکاره نیست که از روی خوشی به این چیزها می‌اندیشد؟ انگار که نفرت از خودمان می‌خواهد به داخل‌مان سر ریز کند. مقداری توجه می‌خواهد که خودمان را در اختیار بگیریم و بگوییم : در جای درستی هستی، و به هر حال اگر نباشی هم می‌توانی باشی. فعلا زنده هستی، و دلایل متعددی برای زنده بودن وجود دارد که می‌دانی. آه که «زنده بودن» به تنهایی چه قدر مایه خوشحالی می‌تواند باشد!


گاه حس می‌کنیم موضوعاتی را فراتر از چیزی که باید می‌دانیم، و این پای ما را داخل آن‌ها گیر انداخته است. آن‌قدر پژوهش و کار و کتاب به کاری که می‌کنیم اضافه کرده‌ایم که بعدا تصور هر تصمیمی جز ادامه‌ی این‌ها برای‌مان ناممکن خواهد بود.  با انداختن باری بیش از حد به دوش خودمان، هزینه‌ی تغییر مسیر را افزایش می‌دهیم و روحا به چیزی وابسته می‌شویم. و این، جبری به ما تحمیل می‌کند که تحمل اش دشوار است. ما باید چیزهای متنوع‌تری یاد می‌گرفتیم.


صحبت درباره‌ی شدن موضوعی گسترده‌ است که ما را درگیر تمامی سوال‌های بنیادی می‌کند. آیا اراده‌ای وجود دارد؟ آیا چیزی مهم است، یا هیچ چیز مهم نیست؟ چرا برای اطرافیان خود ارزش قائلیم؟ چرا مکانی که انسان در آن قرار دارد (شهر، کشور، خانه و ...) مهم است؟ آیا صرفا برای لذت زندگی می‌کنیم، یا برای امری متعالی تر، یا برای فرار از رنج ها؟ رابطه واقعی مان با پول، قدرت و اجتماع چیست؟ می‌خواهیم تاثیرگذار باشیم؟ و اگر بلی، این آیا خواسته‌ای است که از نهاد قدرت‌طلب ما برمی‌خیزد یا حاصل نوعی خیرخواهی و فضیلت است؟ یک فرد که مشغول X است، دقیقا چه آدمی است؟ آیا همه‌ی این سوال‌ها را باید پاسخی روشن و منطقی  دهیم، یا صرفا به دل خود برای پاسخ دادن شان رجوع کنیم؟ هنرمند چه می‌کند، ریاضیدان چه می‌کند، یکی دیگر چه می کند ...؟  برای تمامی این سوالات موقعیتی وجود دارد که در آن میان دو چیز مرددیم و پاسخ آن سوال نقش اساسی در نحوه رویارویی ما با آن موقعیت خواهد داشت.


(جواد حاجی علیخانی)


# زندگی   

۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۰۰ ۳ نظر
پیوند به این نوشته

همدانشکده‌اى‌هاى گرامى،

با سلام،

على‌رغم فیلترینگ تلگرام، «سختش نکنیم» همچنان در بستر تلگرام و وبلاگ خود ادامهٔ فعالیت خواهد داشت.

بنابراین، همچنان امکان ارسال مطالب از طریق تلگرام وجود دارد. (طبق توضیحات کانال) همچنین مى‌توانید از صفحهٔ زیر در وبلاگ براى فرستادن مطالب خود استفاده کنید.

http://sakhteshnakonim.blog.ir/page/contribution#send_comment


#سختش_نکنیم


۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۷ ۰ نظر
پیوند به این نوشته