«سَل المَصانِع رَکْباً تَهیم فیالفَلَواتِ
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی»
حضرت سعدی علیهالرحمه میفرماید:
شیرینی چشمههای خروشان را از سوارکاران سرگردان بپرس، تو که در کنار فراتی قدر آب را نمیدانی.
صرفا جهت یادآوری :)
(سینا ریسمانچیان)
«سَل المَصانِع رَکْباً تَهیم فیالفَلَواتِ
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی»
حضرت سعدی علیهالرحمه میفرماید:
شیرینی چشمههای خروشان را از سوارکاران سرگردان بپرس، تو که در کنار فراتی قدر آب را نمیدانی.
صرفا جهت یادآوری :)
(سینا ریسمانچیان)
سلام. من مهمترین تصمیمی که ترم پیش گرفتم این بود که برای کارشناسی ارشد برم دانشکده ریاضی! به این دلیل که فهمیدم پژوهش در دانشکده کامپیوتر تا حدود زیادی بیخوده. علتش هم اینه که در ایران صنعت قوی ای وجود نداره که بیاد پرسش هایش را به دانشگاه عرضه کنه و دانشگاه مساله اش را حل کنه ناچار ما باید مسائلی را مورد پژوهش قرار دهیم که نیاز واقعی بهش وجود نداره و مسائل مطرح در پژوهش ها حالت تفننی و گذری داره و به خاطر سیستم ارزشیابی دانشجویان و اساتید بر اساس مقالات و جدی نبودن مساله مطرح شده در پژوهش، هدف تولید مقاله بیش از هدف حل مساله علمی در ذهن پژوهشگران وجود دارد و طلب علم برای علم بسیار کم یافت میشود. لذا به این نتیجه رسیدم بهتر است به پژوهش در مسائلی بپردازم که کمتر وابسته به تکنولوژی باشند و گرچه احتمالاً برای حل مساله ای در جامعه ما مفید نیستند اما پژوهش اصیل باشد و با هدف حل مساله علمی صورت گیرد.
(امیررضا معمارزاده)
دیشب در گروه دانشکده بحث جالبی بود. بحث از چند پست در باب سخنان ائمه جمعه در مورد هار بودن اینترنت و... شروع شد و در ادامه یکی از دوستان عقیده داشت که تحلیل سود و زیان اینترنت دشوار است و شاید بهتر بود که ماهم مانند بسیاری از کشورها پیش از آوردن تکنولوژی که مهمترین بخش آن اینترنت است بیشتر تحلیل و بررسی میکردیم و نهایتا اینکه هنوز هم دیر نشده و شاید بتوان جلوی ضرر را از همین جا گرفت و اندک منفعتی کسب کرد.
در مورد صحت ادعا حرف زیاد است و نمیخواهم در این مورد چیزی بنویسم اما نکات جالبی در بحث وجود داشت. اول اینکه در بحثهای این چنینی افراد معمولا از پارادایمهای ذهنی مختلف با هم صحبت میکنند و تعاریفشان حتی از ابتداییترین مفاهیم یکسان نیست. آنچه من در تجربه به آن رسیدهام این است که اگر واقعا قصد بحثی را داریم که فارغ از حب و بغض باشد پیش از هر چیز باید تلاش کنیم فحوای کلام یکدیگر را بفهمیم و تا جای ممکن در معنای سخنان یکدیگر کاوش کنیم تا آنچه در ذهن فرد روبروست را هر چه بهتر درک کنیم که این مهم اغلب در بحثها نادیده گرفته میشود و اینکه چرا این اتفاق میافتد و توانایی گفت و گوی سالم را از ما میگیرد خود مسئلهای است قابل بررسی. این طبیعی است که حرف طرف مقابل برای ما عجیب است یا منطقی نیست یا هر چیز دیگری، چون ریشه افکار ما بعضا فاصله زیادی دارد، اما ابراز این احساسات هیچ سودی به بحث نمیرساند و نهایتا جز دلخوری نتیجهای ندارد.
مسئله دیگری که برایم جالب بود این بود که دوست ما در گروه بیان میکرد که اینکه از فواید بستر اینترنت در اشتغالزایی میگویم درست است اما اینترنت در عوض بحرانهای فرهنگی و اجتماعی را ایجاد کرده و... در حالی که از دید من همین مسئله اشتغال یکی از مهمترین ریشههای بحرانهای فرهنگی و اجتماعی است و چه بسا تاثیر آن به مراتب بیشتر از اینترنت است (که البته برای این ادعاها سند خاصی نداشتیم و صرفا شهودی صحبت میکردیم)
اما آخر اینکه دیشب برای یکی از اقوام که مرکز فروش پسته دارد اتفاقی افتاده بود آن هم در شهرستان کوچکی چون قزوین که همه همدیگر را میشناسند و این گونه اتفاقات چندان باب نیست. یک نفر برایش آش نذری آورده بود که در آن خوابآور بود دخلش را خالی کرده بود پس از چند ساعت از خواب بیدار شده بود و متوجه اتفاق شده بود.
جدای از اینکه چنین جرمهایی روز به روز بیشتر میشود مسئله مهمتر این است که با افزایش این جرمها اعتماد مردم نسبت یکدیگر کم و کمتر شده است. پدرم پس از این اتفاق با من تماس گرفته که هیچ خوراکی که در خیابان به من تعارف میکنند نخورم و از این دست توصیهها، مادرم وقتی کسی از او کمک مالی میخواهد نمیداند کمک کند یا نه چون میگوید این روزها مردم خیلی دروغ میگویند و کلک میزنند. خلاصه اینکه آیا چنین مردمی که اینگونه به هم مظنون هستند و دایره اعتمادشان هر روز تنگ و تنگتر میشود میتوانند با هم برای آبادی کشورشان بکوشند؟ آیا مقصر این بحرانها هم اینترنت است و قطع آن روند صعودی بحرانهای اجتماعی و فرهنگی کشور را کند خواهد کرد؟ اینها مسائلی است که اگر عمیق به آنها فکر نکنیم دیر یا زود همچون سرطان تمام بدن این جامعه را خواهد گرفت و آن زمان دیگر هیچکدام از این بحثها فایدهای نخواهد داشت.
نمیدانم شاید بگویید دارم سختش میکنم و چیزهای بیربط را به یکدیگر ربط میدهم اما احساس میکنم که همه چیز اغلب به طرز پیچیدهای با دیگر مسائل همبستگی دارد و اگر نگاه جامعی نداشته باشیم و بخواهیم روابط علّی را از دل نگاههای تکسویه بیرون بکشیم در تفکرمان دچار خطا خواهیم شد.
(عطیه حمیدىزاده)
https://www.youtube.com/watch?v=3ev7GXzFTPg
این خیلی صحبت خوبیه: میگه نسل ما آدمهای شادی نیستند به چهار دلیل:
۱- خانواده ها: انتظاراتی که بی دلیل از ما در ما به وجود آوردند.
۲- شبکههای اجتماعی: که یه جور اعتیاد رو در ما شکل دادند به نوعی، یک اعتیاد برای تحمل کردن رنجهایی که روزانه میکشیم. یه چیزی مثل الکل، قمار یا سیگار.
۳- عدم صبر: چیزهای خوب زمان میبرن، چیزهایی مثل روابط با افراد، موفقیت کاری یا هر چیز ارزشمند دیگه ای. تو دنیایی که ما هر چیزی میخوایم رو در لحظه داریم، هیچ وقت قابلیت صبر در ما شکل نگرفته!
۴- محیط: محیطی که بی توجه از کنار ما میگذره و تنها تعاملش با ما یه چیز سطحیه که هیچ وقت هم نمیتونیم روش حساب کنیم.
میگه ما در واقع قربانی این شرایطیم، گرچه برای عوض کردنش راه زیاد هست! یکیش کنار گذاشتن گوشیهامونه...
(الیاس حیدرى)
گاهی دلت برای کسی تنگ میشه و به یاد خاطرههاش میافتی ولی نمیتونی بهش بگی...
(احسان کریمی آرا)
یه بنده خدایی میگفتش که تعریف خوشبختی چیه؟
خودش جواب میداد که: به فاصله این بدبختی تا اون یکی بدبختی، خوشبختی گویند :|
قبل اینکه بیام دانشگاه قرار بود اینقدر خفن بشم که جهانو جای بهتری کنم برای زیستن، جون عمم :/
اما سال اول دانشگاه اینقدر مشکلات عجیب غریبی خفتم کردن که آخر گفتم بابا جهان بیاد زیست منو بهتر کنه
وقتی هم که حدود آخر ترم تابستون از دوران نقاهت اون مشکلات زدم بیرون (و شکر که زدم بیرون) فهمیده بودم که اونقدری نیستم که بتونم جهانو جای بهتری برا زیست کنم.
بزرگترین مشکل این بود که انگیزه برا هیچی نداشتم، علی الخصوص مهارت اندوزی...
یه روزی طی گپی که با یکی از رفقا زدم، ته کلم یه جرقه زد که اینقدر معطل بودی که از اون دردسرای سال پیش بزنی بیرون، حالا که زدی ناز میکنی حرکتی نمیزنی؟
جهانم فلان نکردی، نکردی، تا موج بعدی بدبختی نیومده هرکار که عرضه شو داری کن دیگه...
(رضا عساکره)
یه گلگی از تیایهای عزیز بکنم. بعضی از دوستان موقع انتقاد که چرا فلان کار رو انجام دادین یا به طور مشخصتر چرا این قدر مسائل حاشیهای توی تمرین هست و یا چرا با این متد کار نکردین جوابی که میدن اینه که برو خدا رو شکر کن زمان ما بدتر از این بود!! نمیدونم این واقعا منطقیه که یه چیزی قبلا خیلی ایراد داشته و الآن یه کم از ایراداتش رفع بشه دیگه نباید بهتر بشه؟ همین جواب (شاید به اشتباه) این ذهنیت رو ایجاد میکنه که شخص تیای سعی داره قسمتی از مسائل غیرمنطقی که براش قبلا پیش اومده رو به دانشجوهای جدید هم منتقل کنه. امیدوارم که این موضوع زودتر توی جمع ما حل بشه.
(عادل سلیمی)
«مهمترین تصمیمی که در ترم گذشته گرفتید چه بوده است؟»
سلام؛
در ترم جدید میخواهیم در «برش»هایی نظرات شما دوستان دربارهی موضوعاتی از قبیل سوال بالا را در کانال بازتاب دهیم.
به عنوان برش اول پاسخهای خود به سوال بالا را برای ما بفرستید، البته در کنار دیگر مطالب دلخواهتان همچون گذشته.
مطالب زیادی میخوانم در مورد اهمیت اولویتبندی در زندگی. بله آدمهای موفق کسانی هستند که میتوانند به خوبی اولویتبندی، موقعیتشناسی و مدیریت کنند اما در این میان چیزی هست که نگرانم میکند، اینکه آیا مقصد این راه رو به سوی خودخواهی نمیبرد؟ تا وقتی تصمیمات فردی میگیریم به این شکل موفق خواهیم بود اما وقتی پای تنها یک نفر دیگر هم در میان باشد داستان فرق میکند، وای به حال آن زمان که بخواهیم در یک تصمیم خود جامعهای را سهیم کنیم. تصمیمگیری دشوار و دشوارتر میشود. نمیدانم شاید دارم بیهوده سختش میکنم اما این مسئلهای است که بارها و بارها تجربه کردهام و بعضا عمیقا برایم آزاردهنده بوده. از نگاه اولویتهای شما شاید فردا زمان چیزی باشد اما دیگرانی هستند که امروز به کمک شما احتیاج دارند و کار فردای شما برای آنها تلاشی بیهوده و بینتیجه است و در این میان در بهترین حالت ما باید بتوانیم برآیندی از اولویتهای خود و دیگران را به صورت وزندار حساب کنیم و تصمیم بگیریم. خلاصه که شاید باید در روابط اجتماعی بیشتر به چنین ریزهکاریهایی دقت کنیم. شاید در آن صورت همدلی و همزبانی این قدر دشوار نباشد و دلگرمتر زندگی کنیم.
(عطیه حمیدیزاده)