سختش نکنیم

جایى براى ساده‌تر حرف زدن بچه‌هاى دانشکده کامپیوتر شریف

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است


روزهای گذشته روزهای ثبت‌نام برای هسته‌ی مرکزی انجمن علمی دانشکده بود و خیلی‌ها شور و شوقی داشتن برای نامزد شدن خودشون و بقیه.

خودم رو گذاشتم جای کیارش گل‌زردی. این سومین زمان "ثبت‌نام برای انجمن علمی" بود که کیارش می‌دید. اولین سری تصمیم گرفت که یک سال وقتش رو بعنوان یکی از اعضای جوان انجمن علمی سپری کنه و تجربه کسب کنه. سری دوم تصمیم گرفت که دوباره کاندید بشه و این دفعه بعنوان یک فرد باتجربه، یک نقش خیلی جدی توی انجمن داشته باشه. و امسال هم تصمیم گرفت که انجمن رو به جوون‌ترها بسپره و به کنکاش تجارب دیگه بپردازه.

این که هر سه سری کیارش با یه دلیل و هدف جدید برای رابطش با SSC تصمیم گرفته خیلی جالبه. کاش همه‌ی عقایدی که داریم و همه‌ی کارهایی که می‌کنیم این‌طوری بود! یک موقع ثابتی هر سال بود که اگه می‌خواستیم یه سال دیگه اون عقیده رو داشته باشیم یا اون کار رو ادامه بدیم باید براش ثبت‌نام می‌کردیم. حالا هر عقیده‌ای؛ عقاید مذهبی، فلسفی، و حتی علایق و سلایق! و هر کاری؛ دانشجو بودن، کار کردن، و حتی رفاقت کردن!

البته احتمالا تاثیر زیادی روی کارایی که می‌کنیم و عقایدمون نداشت و تهش همین کارها رو می‌کردیم؛ ولی باعث میشد حواسمون بیشتر به دلایل و اهدافمون برای داشتن هر عقیده و انجام هر کاری باشه.

(محمدمهدی شکری) @mmahdish


۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

داستان یک شورش
سکانس پایانی مانی‌بال سند پادشاهی سورکین در فیلم‌نامه‌نویسی‌ست. آن‌جاست که گام را فراتر می‌گذارد از یک نویسنده مستعد و به راوی روح زمانه ما بدل می‌شود. مدخل اثبات این ادعا البته به نظر این نوشتار نیست.
بیلی بین یک مدیر میانی در تیم متوسط بیس‌بال اوکلند است. تیمی با گذشته‌ای درخشان و پرافتخار که فصل گذشته در بازی پلی‌آف یک برد کم آورده و حالا با کم و کم‌تر شدن بودجهٔ تیم ستاره‌های قدیمی یک‌به‌یک ترک‌ش می‌کنند. بیلی باید راهی برای نجات تیمش پیدا کند. و می‌کند. پسرِ پشتِ کامپیوترنشین چاقی را دستیار خودش می‌کند و با مشورت او و تحلیل‌های آماری به جای ستاره‌ها مشتی نیمکت‌گرم‌کن ارزان‌قیمت می‌خرد و بر علیه همه می‌شورد. هوادار، ساختار قدیمی قدرت و تاثیر، رسانه و حتی مربی تیمش. موتور معجزه کمی دیر اما وقتی روشن می‌شود نیمکت‌گرم‌کن‌ها امان رقبا را می‌بُرند و رکوردهاست که پیاپی از پی هم فرو می‌ریزند. اوکلند به پای فینال می‌رسد حتی؛
اما کم می‌آورند.
وقتی به سکانس پایانی می‌رسیم بیلی بین، این دانش‌آموزِ بااستعداد که هم تیم‌های حرفه‌ای بیس‌بال به دنبالش هستند و هم آن‌قدر درس‌ش خوب است که در یکی از کالج‌های ivy league پذیرفته‌شده، این نوبازیکن جوان که مصدوم شده، این جوانک ناامید که بیس‌بال را برگزید اما الههٔ بیس‌بال او را نه، این مدیر آرام و بااراده، این مرد شورش‌گر که هرگاه به سوی سازش هل داده شد شورید و نه با هوادار و مربی و بیس‌بال و نه حتی خودش مماشات نکرد بار دیگر پس از سال‌ها باز رو به انتخاب است. پیشنهاد مدیریت تیم رقیب، با ورزشگاهی بهتر، وضع مالی بهتر و ساختاری آماده برای پیاده‌سازیِ ایده‌های رادیکال یک سو و اوکلند و همه دردسرهای تلخ و شیرینش یک سو. جایی همین‌جاهاست که صدای دختر از ضبط صوت ماشین بلند می‌شود و پدر را با دو شورش ناکامش مخاطب می‌گیرد. صدا بلند می‌شود و همهٔ آن‌ها که روزی برابر روزگار و نظم عرفی شوریدند، همهٔ آن‌ها که گزینه rational و معقول را انتخاب نکردند و همهٔ تنوع‌طلبان و مولتی‌تلنت‌های غیرمادیِ سردوراهی را مخاطب می‌گیرد؛ هم‌نوا با آن‌ها سر می‌دهد که «slow it down, make it stop; or else my heart is going to pop, cause it's too much, yeah it's a lot, to be something I'm not». این‌ها را که می‌شنویم دوربین نمی‌تواند چشم‌های بیلی را پیدا کند و تکان‌های ماشین وضوح تصویر را کم کرده. بیلی مردد است. آیا دوران شورش‌گری تمام شده؟ صفحه که تاریک می‌شود گویی این دخترک یازده ساله همان جناب خیام، این ناخودآگاه زمان، این وجدان روزگار باشد از پس سال‌ها با صدای نیمه‌بالغ فریاد برمی‌آورد که «just enjoy the show». روی صفحه می‌نویسد که بیلی در اوکلند ماند و باز هم نتوانست بازی آخر فصل را ببرد اما تیم رقیب با پیاده کردن روش او قهرمان شد.
و خب صدا راست می‌گوید. ما بازنده‌ایم. حتی اگر بازی را از نو اختراع کنیم.

(عرفان فرهادی) @farhadi_erfan
#فیلم


۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۵۴ ۱ نظر
پیوند به این نوشته

دریافت


به گرجی گفتم: متنت شدیدا لحنتو کم داره

کاش جاش ویس می‌فرستادی 😅

گویا از قبل یه ویدئو داشت از همون متن که واقعا به روح نوشته کمک می‌کنه 😁😁😁

(از گرجی، اجازه‌ش گرفته شده)


(رضا عساکره)


۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۰۶ ۱ نظر
پیوند به این نوشته

این فیلم رو امروز دیدم. شخصن حس میکنم اینجا هم اساتید خوب پیدا میشن هم اساتید بد. هم استادی هست که "دوست و رفیق" ـه، "دلسوز"ـه، "نگران"ـه، و هم استادی هست که "متکبر"ـه، فکر میکنه فقط خودش بلده و به نوعی هیچ قدمی در راه آشنایی با دانشجو بر نمیداره. یک سری از اساتید هستن که حتا از همون اول با "گارد" وارد بحث میشن. ما هم شاید دانشجوهای خوبی نبودیم... اما بهرحال دیدن این فیلم، خالی از لطف نیست.


 http://aparat.com/v/OopTP

 (پری‌شاد بهنام قادر)



۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۵۴ ۱ نظر
پیوند به این نوشته

سلام

گاهی وقت‌ها یه آدمی یه حرفی بهتون میزنه که ناراحت میشید. گاهی حتی حرف هم نمیزنه بلکه با رفتارش باعث ناراحتی‌تون میشه. خب اینا خیلی بده ولی موضوع بحث بنده نیست :)

میخوام بگم بعد از این ناراحتیه، هرکس یه کاری میکنه که حالش خوب بشه. یکی از کارهایی که خیلیا میکنن موسیقی گوش دادنه. من خودم اینجور وقت‌ها چون فکرم هم درگیر اون موضوع ناراحت‌کننده است خیلی به معنی اون شعر و محتوایی که اون آهنگ داره توجه نمیکنم ولی بعدا وقتی یاد اون آهنگ میفتم و تو خلوت خودم روی متن شعرش عمیق میشم، میبینم که عجب چیزای جالبی داره میگه.

مثلا شما آهنگ نابرده‌رنج احسان خواجه‌امیری رو احتمالا گوش دادید. تا حالا به این تیکه‌اش دقت ویژه کردید:

منو از این عذاب رها نمیکنی کنارمی به من نگاه نمیکنی

واقعا میسوزونه دل رو. داره میگی کنارم نشستی ولی اصلا نگاهم نمیکنی. خب واقعا سخته این قضیه! یعنی دوست داری بری شاعر رو بزنی به خاطر این شعرش.

یا مثلا دلدادگان محمد اصفهانی:

هوامو نداشتی هوایی شدم چه کابوس بی‌انتهایی شدم

یا مثلا این مصراع از تیتراژ سریال هشت و نیم دقیقه احسان خواجه امیری که میگه:

کاش روز رفتن تو گریه چشمم رو نمی‌بست

جالب داره میگه واقعا. خلاصه که اگه شما هم مثل من خیلی کم به معنی شعر‌ها دقت میکنید، سعی کنید دقت کنید. گرچه اونقدر چیزی ازشون درنمیاد ولی بعضی وقت‌ها یه تک مصراع‌ها یا تک‌بیت‌هایی هستن که به عمق جان شما میشینن.

آهان به بحث اول هم برگردیم در آخر: خواهشا همدیگه رو ناراحت نکنیم. یعنی حداقل ماهایی که سختش نمیکنیم، ناراحت هم نکنیم :)


(محمدمهدی گرجی)

@MMG76


۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۲۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

انمیشین کوتاهی درباره‌ی روابطمان
https://www.youtube.com/watch?v=eOFeSM1E2F0
https://www.dideo.ir/v/yt/eOFeSM1E2F0
(آرش پوردامغانی)


۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۰۴ ۱ نظر
پیوند به این نوشته

به نظرتون چندتا دانشجو که خانوادشون با کلی رویاپردازی فرستادنشون دانشگاه، به خاطر کارای دانشجویی از درس خوندن میفتن؟

احتمالا یکی با خودش فکر می‌کنه که با یه جواب دندان‌شکن اومده سراغم که: «دانشگاه که فقط جای درس خوندن نیست»
منم ساکت میمونم و بهش نمی‌گم که: «ولی جای درس خوندن هم هست!»


پ.ن: اسم استفا یا ثبت‌نامیای شورا یا انجمن یا ... رو که می‌بینم، اسم یه مشت آدمی از چشمم می‌گذره که یا کلا فدای «دانشگاه که فقط جای درس خوندن نیست» شدن یا روندشون فریاد میکشه که دارن فدا میشن

#دیدگاه
(رضا عساکره)
@Reza_Abdolhakim


۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۳ ۷ نظر
پیوند به این نوشته

تنها سرمایه گرانبهای ما وقت است

چند روز پیش یکی از اساتید کتابی را معرفی کردند. بنظرم باید یک نسخه از این کتاب روی میز همه ایرانیان باشد . اموزه هایی که همه ما به ان نیازمندیم و بزرگترین چالش زندگی هر ایرانی است.

کتاب موسوم به <<Self help>> یا یاری به خود که با نام اعتماد بنفس ترجمه شده –بنظر نگارنده این متن (خودم) یاری به خود نام بهتر برای این کتاب است- که به قلم اقای دکتر ساموئل اسمایلز نویسنده انگلیسی در سال 1859 نگاشته شده و  در سال 1304 خورشیدی توسط اقای علی دشتی به فارسی ترجمه شده است.  مطمئنا خواننده بعد از خواندن این کتاب تفاوت ان با کتابهای مشابه امروزی را خواهد دانست.

کتاب مذکور در حوزه تربیت عملی و تعلیم اخلاق و پرورش لیاقت و جهد انسان میباشد. عموما کتابهایی که دانشمندان و اخلاقیون را معرفی میکنند یا صرفا به بیان حقایق فخیمه علمی و نظری است یا حکایتهایی از افراد ولی این کتاب در عین اینکه مشتمل بر حقایق اخلاقی صریح و ساده است به قدری جالب و دلپذیر نگاشته شده خواننده را ملول نمیسازد.

در کشور ما که اموزش و  ترویج سعی و کار و تلاش کمتر از هر حوزه دیگر است  این کتاب  غنیمت بس بزرگی برای خواننده به ارمغان می اورد 

کتاب میخواهد خواننده را به زندگی عملی نزدیک سازد و با شواهد گویا به او بفهماند که نزدیکترین راه برای وصول به سعادت و برای موفق شدن در جنگ زندگانی اعتماد بنفس است. از اول کتاب تا اخر کتاب این فکر دنبال میشود که قسمت اعظم کامیابی یا شکست انسان مربوط به خود اوست. مربوط به درجه سعی و مجاهدت و ممارست و تمرین و میزان استقامت شخص است.

تمدن هر ملتی فقط عبارت از ارتقای عقلی افراد ان ملت است. پس تقدم هر ملتی نتیجه مستقیم عمل و سعی و ثبات افراد ملت است و تاخر ان مولود کسالت و تنبلی همان افراد. 

در این کتاب از رشته های مختلف صنعت و هنر افرادی معرفی میشوند و شرح حال کوتاهی از نحوه زندگی  و کارانها گفته میشود(اکثرا انگلیس)

پیشرفت در امور دنیا نیز مانند پیشرفت در علم است اگر با استقامت و تلاش به دست نیاید قمار بی اساس و باعث خرابی خانه است(توجه داشته باشید اینها گفته های دانشمندان و بزرگان انگلیسی است)

یکی از خصوصیت انگلیسیها تلاش و جدیت در کار و اعتماد بنفس است چیزی که باعث شد انگلیس در بین کشورهای اروپایی جز پیشرفته ترین کشورها باشد.

داود ویلکی نقاش، میگوید وقتی وارد مدرسه شدم معلم پیوسته این سخن ریولذز را برای ما میگفت: اگر استعداد فطری داشته باشید کوشش پشتبند ان خواهد بود و اگر صاحب این موهبت نباشید کوشش جانشین ان خواهد شد.


(فاطمه اوردی خانی)


۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۵۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

فکر می‌کنم نیازی به معرفی امین و افرا برای اعضای کانال سختش نکنیم نباشه، برا همین بی‌مقدمه می‌رم سر اصل مطلب و ضمن آرزوی خوشبختی و موفقیت روزافزون برا این زوج دوست داشتنی، شما رو به خوندن اندرباب رابطه: مسیر دو برنامه‌نویس، دعوت می کنم.


#زندگی

(محمد صادق‌ تقی‌دیزج)


۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۱۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

آکواریوم ۹

نهمین قسمت #رادیوآکواریوم را از اینجا بشنوید:
https://t.me/Yasin_Hejazi/144



بسمه.

در یکی از روزهای نوروز بود که عرفان فرهادی، قسمت سوم رادیو آکواریم را برایم فرستاد.
من هم که با شنیدن شمارهٔ دوم رادیو رایانش به پادکست علاقه‌مند شده بودم، آن را گوش دادم و حقیقتا حظ بردم!
سپس به شنیدم باقی قسمت‌های رادیو آکواریوم ادامه دادم. یکی از زیباترین‌هایش، شمارهٔ نهم بود. «به نهنگ‌ها بگو تقصیر ماه نیست.»
از شما دعوت می‌کنم چند دقیقه وقت بگذارید و بشنویدش. چه بسا ما هم نهنگی باشیم!
راستی، اگر پادکست‌هایی خوبی می‌شناسید، خوشحال می‌شوم معرفی کنید. سختش نکنید :)

#پادکست
(سینا ریسمانچیان)



# پادکست   

۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته