امروز یکی از کارکنان شهردای آمده بود در منزلمان برای یادآوری طرح جمعآوری زبالههای خشک برای بازیافت (چند ماهی است که در شهرکمان برای هر بلوک یک سطل بزرگ آبی گذاشتهاند برای زبالههای خشک بازیافتی، و هفتهای یک بار هم جمعآوری میکنند). قبلش در همسایه روبروییمان را زده بود و پس از توضیحات ازش نام و شماره تلفن خواسته بود و او هم گفته بود برای چه میخواهید و آخر سر هم نداده بود. از من هم اسم و شماره تماس خواست. اول نخواستم اسمم را بدهم (از ترس سوءاستفادههای رایج از این گونه اطلاعات) ولی با لحنی ملتمسانه گفت به خدا با هماهنگی مدیریت شهرک است و صرفاً برای آمارگیری است و ... اسمم را دادم. بعد شماره تماس خواست. این یکی را اما ندادم و صحبت تمام شد و رفتند. بعدش که در را بستم، دلم کمی سوخت و ناراحت شدم. من به شدت موافق و خوشحال از این گونه طرحها هستم و خیلی هم کارمان را راحت کرده و امیدوارم نوعی کمک به محیط زیست اطرافمان هم باشد. با این همه برای طرف مقابل که به نوعی از مسئولان اجرای این طرح است جبهه گرفتم، شاید به دلیل ترس از سوءاستفاده از اطلاعاتی که واقعاً توجیهی ندارم چرا باید آن را بدهم، یا شاید هم به تقلید از همسایهمان که همیشه مراقب اینگونه موارد است! نمیدانم چه بگویم. اما ای کاش حریم خصوصی افراد کمی حساب و کتاب بیشتری داشت و مشخص بود هرکسی حق دارد چقدر از ما اطلاعات داشته باشد. و البته میتوان در عین حفظ حریم شخصی، با این گونه افراد محترمانهتر و خوشبرخوردتر بود که پشیمان از اینگونه طرحهای خوب نشوند و همچنان امید و انگیزه داشته باشند. همچنین، مراقب تقلید از هر کسی از جمله همسایه روبروییمان باشیم! پینوشت: چند وقت پیش هم انجمن فارغاتحصیلان یک فرم عریض و طویل شامل کلی اطلاعات شخصی از من خواست و مانده بودم این همه اطلاعات برای چی؟ حداقل یکسری اطلاعات را از آموزش دانشگاه بگیرید!
(مجتبی ورمزیار)