به ذهنم رسید خوبه خاطرات خوب و بد دانشگاه رو که واسه خودمون یا بقیه اتفاق افتاده رو باهم در میون بذاریم. بعضا تجارب خوبی توش پیدا میشه :دی. برای شروع من یه خاطره از دوتا از بهترین دوستام (سهند و حامد) میخوام بگم. 

این داستان : پشت سایت

هرکس با استاد ابطحی کلاس داشته، میدونه که  ادبیات و اصطلاحات خاص خودشون را دارن. مثلا اگر تمرینی رو روی سایت قرار بدن میگن که تمرین رو می‌تونید از «پشت سایت» دریافت کنید. حامد و سهند تازه دورشته‌ای (ریاضی با آی تی) کرده بودند و در همون ابتدای دورشته‌ای کردن، یک درس با استاد ابطحی برداشتند که هیچ کس رو توی اون کلاس نمی‌شناختند. یه روز استاد ابطحی میل میزنن به گروه درس که کتاب درس رو میتونید از پشت سایت دریافت کنید. سهند  فازش این بود کامپیوتریا درسخونن و من باید این درسو درست کار کنم، واسه همین اولین نفر خودشو رسوند سایت دانشکده!! پشت سایت رو نمی‌دونست کجاست واسه همین سایت دانشکده رو زیر و رو میکنه ولی چیزی پیدا نمیکنه. تنها چیزی که به ذهنش میرسه اینه که ممکنه حامد کتابو زودتر از خودش برداشته باشه! زنگ میزنه به حامد میگه: فکر کنم کتاب به من نرسیده،  تو از پشت سایت کتاب برداشتی؟ حامد که از سهند چند مرحله ‌پرت‌تر‌ بوده میگه: نه من برنداشتم برو اون راهرو پشت سایت رو بگرد یا از مسئول سایت بپرس چیکارش کرده!!!

من نمیدونم این دوتا با چه روشی و چطوری این‌ درس رو پاس کردن فقط میدونم تا آخر عمر این خاطره تو ذهنم میمونه 😂


(سعید مسعودیان)


# خاطره