فکر میکنی به لغزش بیهدف دستانت به روی سیاهیهای یک صفحهی کوچک، به امیدی که به یافتن روزنهای از شادی و آرامش و رضایت در گردشهای تند و سریع چشمها و ذهنت گرداگرد لینکها و پیامهای مختلف تلگرام داری، به عبور سریع عکسهای اینستاگرام در برابر چشمانت و خواندن پستهای فراوان و کممایهی توییتر. گوشیت را کنار میگذاری. جای آفتابی گرم و دلچسب دروجودت خالی است که مطمینی در این پنجرهی باز به طوفان دیوانهکنندهی اطلاعات خرد و پاره پاره پیدایش نمیکنی. یک همنشین، یک هدف، یک باور. هر کسی و هر چیزی که رمقی شود در پاهایت وجانی شود در دلت، بیچشمداشت و بدون انتظار. خسته شدهای از کاسبکاریها. گاهی فکر میکنی که خورشید چه بیچشمداشت آفتابش را میبخشد...
(ارسالی از میلاد آقاجوهری)