معلم ادبیاتمان، جناب رسول محمدی، که هنوز هم میبینمش — که چه انسان اهل حالی هم هست، ما را به سفر یزد برد و در کوچهها برایمان اشعاری در مورد کوچههای یزد خواند. به خانهیمان آمد و به خانهاش رفتیم و قفسههای تمیز و کتابهایی که پلاستیک شدهبودند تا گرد رویشان نشیند. برایمان کلاس تحلیل کلیله و دمنه گذاشت و خلاصه هر چه بگویم کم گفتم — شعر «کوچه» فریدون مشیری، که همین بالاها هم حرفش بود در سختش نکنیم، را برایمان خواند و من مقلوب و میخکوب گوش میدادم. اشک در چشمانم حلقه زد و بغض کردم. انگار در آن فهمیدم که این چیزی بود که من میجستم و پیدا نمیکردم. آن احساسات و خیالات زیبا بود که من کم داشتم. همانروز آن شعر را پیدا کردم و انقدر تکرار کردم تا حفظ شدم. میفرماید که:
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانهی جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشهی ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینهی عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالهی تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
پینوشت ۱: من این شعر را آنقدر دقیق امروز حفظ نیستم و از اینترنت کپی کردم الآن!
(میلاد آقاجوهری)