سختش نکنیم

جایى براى ساده‌تر حرف زدن بچه‌هاى دانشکده کامپیوتر شریف

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برش» ثبت شده است


در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»


خوبی ها را می‌گویم با آن امید که ناراحتی‌های عجین شده در آن نیز نمایان گردد. دانشگاه، گاه و جای دانش است و علم بخش اجتناب ناپذیر آن. افزودن القابی چون "صنعتی" و "شریف" این مساله را پررنگ‌تر می‌نماید. اما تک بعدی شدن مساله‌ای است اجتناب ناپذیر در پی آن که از آن گریز و گزیری نیست که جمله از آن آگاهیم. اما چه کنیم؟
 
راهکار غالب این است به کارهای فرهنگی و فوق‌برنامه و شاید اجرایی روی آوریم. خطر دیگر آن است که از این سوی بام بیفتیم و در دریای این مسوولیت ها غرق شویم و به نحوه ای دیگر تک بعدی شویم. فراری نافرجام...

اما گاهی باید از "غالب" گریزان بود.

(محمدرضا جعفرزاده)


# برش   

۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»


یکی از چیزهایی که از بودن آن در دانشکده ناراحت هستم کلیشه‌ای است که می‌دانم در لحظه‌ای که آن را در متن ببینید از خواندن ادامه این نوشته پشیمان می‌شوید اما اگر برایتان مقدور بود چند خطی تحمل کنید. 

یکی از چیزاهایی که از بودن آن در دانشکده، دانشگاه، کشور و جهان ناراحتم موضوعی به نام تقلب در تمام اشکال و صور آن است. 

بگذارید در همین ابتدا اعتراف کنم که این بلای خانمان‌سوز گریبان خودم را هم گرفته و بارها پایم به این منجلاب کشیده شده و از جایگاه یک متهم این متن را می‌نویسم.

 وقتی ترم دوم دوران کارشناسی بودم دستیار آموزشی درس ساختمان‌های گسسته سهند مظفری بود که برای من نمونه ایده‌آل یک دانشجوی خوب بود. آن زمان سال آخرش بود و شنیده بودم که در طول دوران کارشناسی هیچوقت برای انجام تکالیفش از هیچ‌گونه کپی کردن استفاده نکرده حتی در مورد گزارش آزمایش‌ها! بعد از این، در رویاهایم می‌دیدم که من هم مثل او بعد از ۴ یا ۵ سال می‌توانم به خودم افتخار کنم که هیچوقت این کار را نکرده‌ام اما الان باید اعتراف کنم که متاسفانه علی‌رغم علاقه‌ای که به این رویا داشتم نتوانستم به آن جامه عمل بپوشانم و بارها اتفاق افتاد که تنگی وقت، بی‌اهمیتی درس از نگاه من برای آینده‌ام، علاقه کم به آن و… مرا در برابر شیرینی تقلب و کپی کردن به زانو درآورد.

می‌دانم که چیزهایی زیادی در این مورد شنیده و خوانده‌اید و نمی‌خواهم بیهوده‌نویسی کنم امااز میان آفات مختلف این مسئله مهم‌ترین بخش این نیست که ما بی‌سواد خواهیم بود زیرا چه بسا افرادی که در دروس مرتبط با علاقه‌شان این کار را نمی‌کنند و برای بقیه دروس از این روش استفاده می‌کنند و بنابراین می‌توانند افراد بسیار موفقی باشند و در عمل هیچ اتفاق بدی نیفتد. مهمترین بخش این نیست که شاید حق دیگری را ضایع می‌کنیم و با این نمره‌ها جایگاهی که متعلق به دیگری است را می‌گیریم زیرا این دنیا آنقدر وسیع هست که هر کسی دیر یا زود به جایگاهی که لایقش هست برسد هر چند بارها حقش ضایع شده باشد. مهمترین آفت از نظر من «عادت به تقلب و فریب دادن خود و دیگران و عادت به تنبلی و بی‌صبری» است. ما در دوران دانش‌آموزی و دانش‌جویی عادت می‌کنیم که تقلب نه‌تنها کار بدی نیست بلکه بعضا ارزش است. از دور به افرادی که در سطوح کلان تقلب می‌کنند نگاه می‌کنیم و تصور می‌کنیم که کار ما با آن‌ها تفاوت چشم‌گیری دارد اما حقیقت این است که آن‌ها هم مثل ما بودند، تنها به این کار عادت کردند. عادت کردند که راه‌های میانبر را انتخاب کنند و عادت کردند که در اصطلاح زیرآبی بروند و از این موفقیت دل‌شاد باشند.

آرزو دارم نه بخاطر جامعه و نه بخاطر نفس زشتی این کار، بلکه حداقل برای سلامت روح خودم روزی باشد که بتوانم بگویم سال‌هاست که تقلب نکرده‌ام و خودم و دیگران را فریب نداده‌ام.


(عطیه حمیدى‌زاده)


# برش   

۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۲۱ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»


شادی،

همان چیزی ست که مدتهاست در این ساختمان 9 طبقه کم داریمش. شادی از دید من آن خنده های سر کلاسی، آن لبخند های داخل جشن و مسابقه نیست. شادی ای که من به آن فکر میکنم آن چیزیست که هرگاه از این دانشکده فارغ شدم از من پرسیدند با خود چه آوردی؟ بگویم "این" را.

چیزی که درس، تمرین و ددلاین، امتحان، رقابت و مسئولیت جایش را گرفتند...

درس هایی که تازگی ها به مفید بودن برخیشان و از طرفی به مفید نبودن برخی دیگر اعتقاد پیدا کرده م. تمرین و ددلاین هایی که می آیند و می روند، یکی پس از دیگری، درست مثل ما... . امتحان هایی که دیگر بعنوان یک دانشجوی سال چهارمی شریف لابد "باید" به آن ها عادت کرده باشم. رقابت هایی که از سر اپلای و کردیت شکل گرفت، جمع هایی که ناچار گسسته شدند و دوره ای که آنقدر خسته ست که حال و حوصله ای ندارد... و در نهایت مسئولیت، نه از جنس سنگینی زندگی و این چیزها، کارهایی که برای دانشکده کردی و می کنی و هیچ شمرده می شود، بدون تشکری، بدون لبخندی، تنها خستگی می ماند... بعد از چندین ماه کار کردن، حالا دیگر واقعا خسته ای... به خاطر تمام جلسه هایی که داشتی از خیلی از دورهمی های دوستانت جا ماندی، از آنها دور شدی... نیمه ی پر لیوان هم هست، دوستان جدیدی که هر کدام برای من خیلی می ارزند. اما خب... دل که پر باشد، سرازیر می شود...


همه ی اینها، آمدند تا جای شادی را بگیرند... ما شاد نیستیم، صرفن، لبخند بر لب داریم... چه اینجا، چه آن سمت این کره ی خاکی، ما یاد گرفتیم لبخند بزنیم... هدف هیچ وقت شادی نبوده...


(پری‌شاد بهنام قادر)


# برش   

۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۰ ۲ نظر
پیوند به این نوشته

در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»


از همه بیشتر بودن خودم توی دانشکده اذیتم می‌کنه.

و از اون بیشتر نبودن کسی که روزگاری به دانشجو بودنم معنی داد. کسی که صداش هنوز تو گوشمه: «احساس می‌کردم در پی باد می‌دوم ...»

من هم، احساس می‌کنم در پی باد می‌دوم ...


(امیرعلی معین‌فر)



# برش   

۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۰ ۸ نظر
پیوند به این نوشته


در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»


جواب کوتاه و آسونه، «دکتر سربازی».
به شدت از نبود دکتر سربازی توی دانشکده ناراحتم، استادی با این دانش، با این هیبت و با این تدریس جذاب، حقیقتن جاشون توی دانشکده خالیه.
چه بسا اگر بودن، باهاشون معماری هم برمی‌داشتم و این همه لود سنگین رو تحمل نمی‌کردم، و همچنین از ایده‌های خفن برنامه‌نویسی اسمبلی بیشتری بهره‌مند می‌شدیم.😍😍😅😅
ای بابا، به نظر می‌آد بیش‌ازحد هیجان‌زده شدم😅

خلاصه که:
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش
(حافظ)

(سینا ریسمانچیان)


# برش   

۱۴ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

در پاسخ به «مهم‌ترین تصمیمی که در ترم گذشته گرفتید چه بوده است؟»


یکی از مهمترین تصمیمات دوران تحصیلی‌ام تغییر رشته از برق به کامپیوتر-نرم‌افزار بوده است. آن زمان، یعنی سال ۸۷، هنوز برق شریف در صدر بود و شاید حدود هشتاد نود درصد رتبه‌های زیر صد را به خود اختصاص می‌داد. هرچند که اتفاقی نادر در آن سال  افتاد و رتبه‌ی یک (سجاد فولادی) سخت‌ترین گرایش کامپیوتر را به برق ترجیح داد.


تصمیم آسانی نبود. کمی ترس از اینکه بعدش چه میشود، آیا شکست میخورم و دیگر راه بازگشتی ندارم. کمی ترس از حرف‌های این و آن که یعنی تو که این همه عاشق برق بودی پس چه شد! حتی از خانواده‌ام هم کمی ترس داشتم و نمی‌دانستم واکنششان چیست و با چه زبانی باید به ایشان بگویم. پدرم که با زمزمه‌هایش هم مخالف بود. و حتی کمی هم باید خودم را آرام میکردم که یعنی آیا لازم بود این همه تلاش کنی تا رتبه‌ی برق را بیاوری. با این همه و با اینکه معدل نسبتاً بالایی در برق داشتم، اما با تمام وجود احساس میکردم کامپیوتر را بیشتر دوست دارم.(۱) و برعکس نسبت به برق چندان پرانگیزه و با حرارت نبودم و آن طور که باید به آن دل نمی‌دادم. از برخی اساتیدش هم خوشم نمی‌آمد. بلد نبودند درس بدهند و شاید انگیزه‌ی من را در همان یکی دو ترم اول کشتند.(۲) دست آخر تقریباً بدون اطلاع خانواده‌ام و البته با شک و تردیدهای گوناگون که یعنی تهش چه میشود، از برق دل کندم و فرم تغییر رشته را تحویل دفتر آموزش دانشگاه دادم. (۳) هنوز هم کمی از دلهره‌اش را حس می‌کنم.


البته ناگفته نماند که پس از تصمیم رگه‌هایی از پشیمانی گاه و بیگاه پدیدار می‌شد، بویژه آن جاهایی که هنوز نمی‌دانستم فرق مهندس نرم‌افزار با یک برنامه‌نویس ساده چیست. و مثلاً آیا همان برنامه‌نویسی مقدماتی و پیشرفته کافی نبود؟ اساتید کامپیوتر هم البته دست کمی از اساتید برق نداشتند و در اواسط کار و پس از گذراندن برخی دروس کمی شک کردم که آیا ارتباطی بین انشاء، ادبیات فارسی، و مهندسی نرم‌افزار هست! تا اینکه خدا را شکر برخی اساتید دست من و البته دیگران را در این موضوع مهم گرفتند.


تا جایی که می‌دانم در این سالها رشته‌ی کامپیوتر  از برق پیشی گرفته است. و تا جایی که می‌دانم این اصلاً یک فرصت بزرگ برای دانشکده‌ی ما نیست که بخواهیم برایش به‌به و چه‌چه کنیم. من این را یک نوع تهدید می‌دانم. تهدید برای دانشکده‌ای که دانشجویانی را جذب می‌کند که واقعاً معلوم نیست برای این رشته ساخته شده‌ا‌ند یا نه؛ کسانی که شاید همچون من کمی کورکورانه و به خاطر جو و حرف این و آن رشته‌ای را بدون راهنمایی و دقت کافی انتخاب می‌کنند و آن وقت یا برای اصلاح آن باید تلاشی مضاعف کنند، یا ناگزیر آن را به خود تحمیل کنند، ضمن اینکه فرصت را از دیگرانی گرفته‌آند.


آرزومندم هر کسی در جای حقیقی خودش قرار گیرد و کسی هم جای کسی را الکی پر نکند ...


(۱) ترم یک برنامه‌نویسی مقدماتی را گذراندم و برای اطمنیان از علاقه‌ام، ترم دوم برنامه‌نویسی پیشرفته را به صورت اختیاری

(۲) البته به جز اساتیدی مانند دکتر علوی که در ترم سوم مبانی الکترونیک را چنان خوب به ما درس داد که هنوز هم که هنوز است بلدم!

(۳)  البته با خیلی‌ها در این زمینه مشورت کردم. بویژه برخی کامپیوتری‌های سال بالایی که به نظرشان این رشته حداقل از نظر آینده شغلی چیز کمتری از برق نداشت.


(مجتبی ورمزیار)


# برش   

۰۷ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
پیوند به این نوشته

«مهم‌ترین تصمیمی که در ترم گذشته گرفتید چه بوده است؟»


سلام؛

در ترم جدید می‌خواهیم در «برش»‌هایی نظرات شما دوستان درباره‌ی موضوعاتی از قبیل سوال بالا را در کانال بازتاب دهیم.

به عنوان برش اول پاسخ‌های خود به سوال بالا را برای ما بفرستید، البته در کنار دیگر مطالب دلخواهتان همچون گذشته.


# برش   

۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر
پیوند به این نوشته