در پاسخ به: «چیزى که بیش از همه از بودن یا نبودن آن در دانشکده ناراحت هستید؟»
شادی،
همان چیزی ست که مدتهاست در این ساختمان 9 طبقه کم داریمش. شادی از دید من آن خنده های سر کلاسی، آن لبخند های داخل جشن و مسابقه نیست. شادی ای که من به آن فکر میکنم آن چیزیست که هرگاه از این دانشکده فارغ شدم از من پرسیدند با خود چه آوردی؟ بگویم "این" را.
چیزی که درس، تمرین و ددلاین، امتحان، رقابت و مسئولیت جایش را گرفتند...
درس هایی که تازگی ها به مفید بودن برخیشان و از طرفی به مفید نبودن برخی دیگر اعتقاد پیدا کرده م. تمرین و ددلاین هایی که می آیند و می روند، یکی پس از دیگری، درست مثل ما... . امتحان هایی که دیگر بعنوان یک دانشجوی سال چهارمی شریف لابد "باید" به آن ها عادت کرده باشم. رقابت هایی که از سر اپلای و کردیت شکل گرفت، جمع هایی که ناچار گسسته شدند و دوره ای که آنقدر خسته ست که حال و حوصله ای ندارد... و در نهایت مسئولیت، نه از جنس سنگینی زندگی و این چیزها، کارهایی که برای دانشکده کردی و می کنی و هیچ شمرده می شود، بدون تشکری، بدون لبخندی، تنها خستگی می ماند... بعد از چندین ماه کار کردن، حالا دیگر واقعا خسته ای... به خاطر تمام جلسه هایی که داشتی از خیلی از دورهمی های دوستانت جا ماندی، از آنها دور شدی... نیمه ی پر لیوان هم هست، دوستان جدیدی که هر کدام برای من خیلی می ارزند. اما خب... دل که پر باشد، سرازیر می شود...
همه ی اینها، آمدند تا جای شادی را بگیرند... ما شاد نیستیم، صرفن، لبخند بر لب داریم... چه اینجا، چه آن سمت این کره ی خاکی، ما یاد گرفتیم لبخند بزنیم... هدف هیچ وقت شادی نبوده...
(پریشاد بهنام قادر)
۹۳ایها یکی از باحالترین دورههاییاند که من تا حالا دیدم. الانم شاید به خاطر دغدغهها در مورد اپلای و ... شادی کم باشه اما درست میشه.
کارهاتون توی انجمن هم به هیچ عنوان هیچ شمرده نمیشه. همیشه انتقاد هست اما این دلیل نمیشه که قدرنشناسی وجود داره یا کسی متشکر نیست یا ... خلاصه کارهاتون خیلی هم خوبه منتها این «انار» با اساتیدش رو بیشتر کنید :)