مویه (۲۰۱۶)؛ رابطه انسان مدرن با معنویت
درباره فیلم مفصلتر (و شاید فنیتر) در ویرگول نوشتهام. اینجا فقط از پایانبندی فیلم میگویم.
سکانس پایانی فیلم یک دو راهی بسیار دراماتیک و پیچیده پیش روی شخصیت اصلی فیلم با نام جونگ گو است. جونگ گو در این نقطه باید انتخاب کند که بین پیرمرد ژاپنی و دختر سفیدپوش به کدامیک باید اعتماد کند و نتیجه بگیرد دیگری عامل اتفاقات اخیر شهر و مشکلات دخترش است. با وجود تمام عناصر فیکشنال و فانتزی داستان، این دو راهی بسیار انسانی و باورپذیر درآمدهاست. فیلمساز در طی حدود ۲ ساعت ارتباطی بین بیننده و جونگ گو پدید آورده تا در این سکانس، علاوه بر جونگ گو بیننده هم به همراه او از چالش این انتخاب عظیم زجر بکشد. این ارتباط عمیق بین مخاطب و شخصیت هدفی علاوه بر ایجاد سمپاتی و همراه کردن بیننده با جونگ گو دارد. در اصل این ارتباط برای این ایجاد میشود که بتوان به پیام داستان قابلیت تعمیم داد. جونگ گو در سکانس پایانی فقط پدری که به دنبال نجات فرزندش است نیست. او همه انسانها است، همه انسانهای مدرنی که در نقطه یا نقاطی باید دست به انتخابهای بسیار بزرگی بزنند.
سلاح انسان مدرن در مواجهه با چنین نقاطی عقل و اطلاعات است. انسان مدرن به مدد عقل خود از اطلاعات استنتاج میکند و حاصل این فرآیند یک تصمیم است. جونگ گو در سکانس پایانی، در چاه استیصال به دنبال منطق است. سعی دارد دریافتهایش از اتفاقات اخیر را کنار هم بگذارد تا بتواند تصمیم بگیرد که به دختر سفیدپوش اعتماد کند یا به پیرمرد ژاپنی. او میبیند که دختر سفیدپوش لباس یکی از قربانیان شهر را پوشیده، میبیند که سنجاق سر دخترش جلوی پای دختر سفیدپوش افتاده و از همه مهمتر، جونگ گو روز قبل با پیرمرد ژاپنی تصادف کرده و او را به ته دره انداختهاست. حالا دختر سفیدپوش میگوید که پیرمرد ژاپنی روحی است که نمیمیرد. دختر سفیدپوش میگوید برای نجات دختر جونگ گو طلسمی در خانه جونگ گو قرار داده و از جونگ گو میخواهد که به اندازه سه بار خواندن خروس صبر کند و متزلزل نشود. جونگ گو در این کشمکش درونی، مستأصل از درک وقایع، بر سر دو راهی ایستاده که یک راه آن با عقل، دلیل و منطق بزک شده و مسیر دیگر عاری از هر گونه زینتی است. مسیر اول به او میگوید وقتی همه چیز را کنار هم بگذاری در مییابی که دختر سفیدپوش روح شرور است. از آن سو مسیر دیگر جونگ گو را تنها با یک ندا به سوی خود میخواند: «اعتماد کن و متزلزل نشو!».
اما همانطور که گفتم جونگ گو سمبل انسان مدرن است. جونگ گو اطلاعات و عقل دارد و نتیجه میگیرد که دختر سفیدپوش قابل اعتماد نیست. این میشود که مسیر عقل را برمیگزیند و وارد خانه میشود. و بیننده، درست پیش از سومین صدای خروس، رشتهای از قارچهای آویزان از در خانه را میبیند که پس از ورود جونگ گو میسوزند. همان قارچهایی که جونگ گو اول فیلم در خانه اولین قربانی دیدهبود. بیننده میبیند که دختر سفیدپوش راست میگفته و طلسمی گذاشتهبود. بیننده میفهمد که دختر برای نجات هر قربانی طلسمی میگذارد. ولی جونگ گو و البته سایر مردم شهر از ارتباط با معنویت عاجز بودهاند. آنها همه اشتباه کردند و به ورطه نابودی کشیدهشدند. همانطور که انسان مدرن کشیده میشود.
مویه تلاشی برای اثبات این نقل است که انسان در جهان مدرن رها شده و تنها است. ولی بر خلاف ایدئولوژیهای غالب، مسبب این انزوا را نه خالق، بلکه خود انسان میداند. انسان مدرن کور و کر است به این معنی که چیزی جز آن چه در توان درک عقلِ غیر محیط خود است را نمیبیند و نمیشنود. در نتیجه هر گونه تلاشی از سوی خالق را برای ارتباط رد میکند و ندای معنویتی که از او میخواهد بدون هیچ دلیل و مدرکی «صبر کند»، «اعتماد کند» و «متزلزل نشود» را نمیپذیرد.
(حسین کشاورز)
#فیلم