مَرکبی، از توانگری مغرور

آفتی شد به جان طفلی خُرد:

طفل در زیر چرخ سنگینش

جان به جان‌آفرین خویش سپرد.


پدر و مادر فقیرش را

خلق از این ماجرا خبر دادند:

آن دو بدبخت روزگار سیاه

شیون و آه و ناله سر دادند...


مادر از جانگدازی آن داغ

بر سر نعش طفل رفت از هوش؛

خشک شد اشک دیدگان پدر

خیره در طفل ماند، لال و خموش.


وان توانگر پیام داد چنین

که: «به درد شما دوا بخشم

غرق خون شد اگرچه طفل شما،

غم چه دارید؟ خون‌بها بخشم»!


وای از این سفلگان که اندیشند

زر به هر درد بی‌دواست، دوا!

زر به همراه داغ می‌بخشند!

داغ را زر، دوا کجاست، کجا؟



بخشی از شعر «خون‌بها» اثر سیمین بهبهانی

تقدیم به دل‌های داغدار جوانی که کشته شد و قاتلش گفت: «کشته ام که کشته ام دیه اش رو می‌دم».


(محمد صادق تقی دیزج)


# شعر