در پاسخ به متن «همه‌ی ما میدونیم که خدا هم میبینه ...»:


وقتی در شگفت محاسن خانومی وارد میشم، تا یه مدتی که هنوز عطشم زیاده یه حس غریبی دارم

یه حسی که هر کاری که میکنم احتمال زیاد به گوش بانو میرسه

یه حسی که هر لحظه‌ای که میرم بیرون ممکنه ببینمش

و خب رفتارم عوض میشه و بعد هر حرکت خفنی که میزنم با خودم میگم وای اگه فلانی میدید چی میشد!



یه روز تو همین فکرا از کنار تالارها رد شدم، نوشته بود:

«الم یعلم بان الله یری»


(نویسندهٔ ناشناس)


#دلنوشته