آنقدر این جام جهانی با خودش احساساتی را بالا آورد که توصیف و نوشتن آن در یک پست قابل خواندن ممکن نیست، پس به مهمترین چیزی که توجهم را در این سرگرمی هیجان انگیز جلب کرد اکتفا میکنم.
ایران، نکبت بار یا باعث افتخار؟
پیش از بازیها: پیش از بازیها تقریبا نا امید بودیم و هیچ کس در این شانس ظاهرا بدِ همیشگی نکته مثبتی پیدا نمیکرد، جز خبرنگاران صدا و سیما که کارشان اصولا تزریق امید (!) به جامعه است. باز هم یک چهارمی دیگر در کارنامه مان ثبت میشد، چیزی که چندان جدید نیست و گویی سرنوشت این ملت است...
بازی تدارکاتی چندانی انجام ندادیم و پیراهن تیم ملی مان هم یکی از زشت ترین پیراهنها بود. دوباره چیزی که چندان جدید نبود برای ملتی که عصبانی ترین، مصرفگرا ترین و بسیاری منفیترین های دیگر لقب گرفته اند، زشتترین پیراهن، چیزی خلاف روند مرسوم نیست. دروازبانمان هم برای بزرگترین بازیکن دنیا کری خوانده بود در حالیکه برایمان واضح بود که این فرد حتی در تیم باشگاهی اش هم قابل اطمینان نیست.
آماده بودیم برای ناامیدی، برای تلخی و بی آبرویی و این با حالات این روزهامان هم خوب منطبق بود، گرانی بار زندگی بر شانه مردمان.
در حین بازیها: عدهای که اسمشان را میگذارم مردم معمولی، که بیش از ۹۰ درصد مردمند خوشحال شدند، عربده زدند، بالا و پایین پریدند و به خود بالیدند، شاید بارقه ای از امید در دلشان روشن شد، شاید با خود گفتند، همیشه آنقدر که به نظر میرسد همه چیز فاجعه نیست. شاید با همین دست خالی و پای برهنه هم بتوان حماسه رقم زد و شاید هنوز در بین مردم کشورمان مردانی هستند که غیرت کنند، بجنگند و برایمان عرق بریزند، حتی اگر هیچ به آنها نداده باشیم. در این حین عدهای که اسمشان را خودنما، زشت و بد میگذارم، چونان همیشه برای جلب توجهی چنین دست سخنانی میگفتند: «تنها چیزی که میتونه حال بد این روزها رو خوب کنه بلکه این برد باشه.»، «بعد چهار سال، حال ما خوب شد، تنها با یک برد، کاش همیشه جام جهانی باشه.» و سخنانی از این دست که بیشتر هم در توییتر به چشم میخورد. به زعم من این بینوایان کم مایه، همانهایی هستند که گاها از آنها تاثیر میپذیریم، حواستان بهشان باشد، در هر کجا هستند، بین دوستانتان، در تاکسی، و البته در شبکههای اجتماعی، این مردم زشت، وظیفه ای دارند و آن ناامید کردن است، با آن توجه میخرند اما نه چیزی برای خودشان میماند، نه ما.
پس از بازیها: خوشحالیم، هنوز به خود میبالیم و افتخار هنوز در سر ماست، مرور گلهایی که زدیم و گلهایی که نزدیم هنوز هیجان زدهمان میکند. اما آیا آنقدر خوشحافظه خواهیم بود که بدانیم اوضاعمان گاها حتی اگر فکر کنیم و حتی اگر بخواهند بهمان غالب کنند که خیلی بد است، جای امیدواری بسیار دارد؟ آنقدر حواسمان جمع خواهد بود که یادمان نرود چیزی در درون ما هست و آن شجاعت ماست برای جنگیدن، حتی با بزرگترین ها؟ و آنقدر آموختهایم که هیچ سدی بزرگتر از آن نیست که عزم ما را به زانو در آورد و ما را متوقف سازد؟
(الیاس حیدری)
مرسی