آقای فیاض بخش عزیز متنی فرستاده بودن راجع به بزرگترها در تکمیل اون با یه تراژدی:
اون ایام(کدوم؟) تو 9gag ول میگشتیم که وسط جک و مسخره بازی یه پست دیدم که خیلی متاثر نشدم اما تو ذهنم موند
عکس یه میز تو رستوران بود و یه خانواده شرقی دورش بودن ولی تو اون یه بزرگ بانوی سالخورده متمایز جلوه میکرد
پست میگفت که وقتی همه خانواده با هم مشغول صحبت بودن یا همه کله هاشون تو گوشیاشون بود این خانوم سعی میکرد تنهاییشو این مدلی جبران کنه
یا وسط حرفاشون لبخند میزد که یعنی منم عضو جمعم
یا گوشی و جعبه دستمال کاغذی رو میز و نمکدون و فلفلپاشو جابجا میکرد و خلاصه یه مدلی خودشو مشغول میکرد دیگه
پست گذار گرامی ابراز تاثر کرده بود
من اون لحظه چیزی حس نکردم اما تو این مسافرت دیدم همچین چیزیو
تو جمعا بزرگ فامیل به خاطر تفاوت نسلی که بود اصولا نه تنها از core صحبتا جدا میموند که ایزوله میشد
سعی میکرد با حرکتای کذا یا حنانیت نسبت به بچه کوچیکا(که مثلا دخترکوچولوت نره تو حیاط) خودشم قاطی جمع کنه
واقعا محل تاثره
میگن که آدم وقتی پیر میشه بچه میشه
دلش نازکتر میشه
احساساتش مشخص تر و بارزتره
و این که ضرورتا جمعا زیاد جای حضور فعال و پررنگ اونا نیست و دیالوگا باهاش به یه تعداد یه رقمی جمله محدود میشه
ارجولنا الحنانیة
(رضا عساکره)
فکر کنم برای هر کسی سوال پیش میاد که چجوری باید با این مقابله کرد؟ اصلا میشه باهاش مقابله کرد؟