یک زمانی بود مردم میرفتند پارک آخر هفتهها. پیکنیک. یک زمانی بود که هنوز باشگاههای بدن سازی مثل قارچ دور و برمون رو نگرفته بود. گاوداریهای صنعتی رو دیدید؟ یک زمانی دام ها تو گله بودند و چوپون میبردشون تو دشت و دمن تا چمن بخورن. یه تصویری مثل صفحه پیشفرض ویندوز xp. اما الان دامها تو یه محیط پر از فلز و قفس, و توی کثافت زندگی میکنند و خبری از دشت و دمن نیست. خبری از چوپونه هم نیست. اون تصویر رنگی و روشن مرده! و به اینا غذاهای هورمونی میدن که فقط چاق شن! حتی خیلیاشون نمیتونن راه برن درست. اون چمن گذشته و اون چراها بشکل "مصنوعی" و "هورمونی" باید جبران شه.
و آدما! آدما یه زمانی لازم نبود برن باشگاه. اما جامعه بشری هم صنعتی شد. همونطور که رقابت و بهینهسازی تجارت دام باعث شد اون تصویر ویندوز xp ای به یک تصویر تیره تبدیل شه، آدما هم شدن کالا و معیار زندگی شد خروجیشون. شهرا هم شکلشون عوض شد. الان حتی اگه بخوای بری پیکنیک هم هوای تازه ای نیست! برای سالم بودن هم، باید بطور "مصنوعی" تو یک محیط بسته بدون راه رفتن، عضلتو حرکت بدی. شاید رشد عضلانیتو جبران کنه اما نکنه تو اون پیکنیکه یه چیزای دیگه هم بوده ... که الان نیست؟ چه چیزی رو از زندگی از دست دادیم؟
تیغ رقابت همه چی رو عوض کرده. همه احساس میکنند باید بجنگند برای بالا رفتن. و این پارادایم ذهنی که به هوشمندی جمعی بشر حاکم شده دنیا رو از عصر ویندوز xp به سمت دنیای فیلم noire ای و کوبریکی برده. نه شکایتی هست نه گلهای. منم یه تکه چرخدنده دیگه این وسط. هیچ کدوم، هیچ کدوممون این دوره دنیا رو انتخاب نکردیم برای زندگی و هیچ کدوممون رأیی تو اداره این ماشین صنعتی بزرگ (دنیا) نداریم. ما ها فقط هنر کنیم بتونیم dignitiy مون رو حفظ کنیم و نذاریم مثل اون دامه قدرت راه رفتنمون رو هم از دست بدیم. و ۳۰ سال ۴۰ سال ازین هوای سربی بخوریم و بی دردسر یا درد زیاد قصمونو تموم کنیم، کافیه.
(ایمان حسینی)