به نام او


داستان از اینجا شروع شد که گروهی از اعضاء وقت نشریه‌ی دانشکده تصمیم داشتند دوباره بیشتر با هم حرف بزنند و از هم چیز یاد بگیرند و به یکدیگر چیز یاد دهند و خلاصه «از همدیگر بیاموزند به یکدیگر».

جلسات از پاییز سال ۹۵ پا گرفت و کم‌کم تبدیل شد به جلسات «تغذیه سالم و گفتگو». در این جلسات هربار چند نفر مسئول تهیه تغذیه سالم (کتلت / سیب / آب دوغ خیار / آش / سالاد میوه / الویه / شربت بهارنارنج / ...) می‌شدند، شاید با این بهانه که «عقل سالم در بدن سالم است». در جلسه هم ابتدا هر کس سخنی یا دغدغه‌ای را به عنوان هدیه مطرح می‌کرد و بعد هم کمی حول موضوعی از قبل مشخص (مثل یک فیلم سینمایی) گفتگو می‌کردیم.

جلسات تا اواسط زمستان ادامه یافت و مدتی قطع شد. اما همچنان در فکر انجام کاری برای دانشکده بودیم. تا اینکه در یک روز گرم تابستانی بالاخره تصمیم بر آن شد که ببینیم چه نیازی داریم و بهترین راه برآورده کردن آن نیاز چیست. پس تغذیه‌ای سالم خوردیم و شد آنچه شد. دیدیم نیاز داریم با یکدیگر گفتگو کنیم. هر روز در دانشکده از کنار هم رد می‌شویم و یا وقت گفتن نداریم، و یا وقت شنیدن، و یا سختش کرده‌ایم و از گفتن و شنیدن می‌ترسیم.

بارها تلاش کرده بودیم تا کاری کنیم اما آنقدر سختش کرده بودیم که هیچ چیز در دایره معیارهای ما نمی گنجید. آن روز تصمیم گرفتیم «سختش نکنیم». پس یک کانال تلگرامی زدیم که دم دستی‌ترین چیزی بود که وجود داشت. اسم کانال را هم گذاشتیم سختش نکنیم و برای این که اثبات کنیم قرار نیست سختش کنیم خیلی سریع روی کاعذ نوشتیم سختش نکنیم و عکس گرفتیم و گذاشتیم تصویر کانال.

سختش نکنیم ابتدای کار یک کانال خصوصی بود. یعنی نیاز بود افراد یکایک دعوت شوند. از این و آن نظر و دغدغه می‌گرفتیم و دعوتشان می‌کردیم به کانال. این قسمت از کار «دعوت خویشان» نام داشت! می‌خواستیم ببینیم آیا می‌شود سختش نکرد و حرف زد. و اصلاً آیا نیاز داریم به حرف زدن با همدیگر. شاید نیاز اصلی تغذیه سالم بود!

یکی دو ماه گذشت. سینا ریسمانچیان نوشت. نیلوفر ظریف نوشت. پری‌شاد بهنام قادر نوشت. سیدمرتضی موسوی نوشت. میلاد آقاجوهری نوشت. عطیه حمیدی‌زاده نوشت. سینا فرجی نوشت. رسول اخوان مهدوی نوشت. خب خودمان هم نوشت! خلاصه این یکی نوشت و آن دیگری نوشت. و اینجا بود که «امیدوار» شدیم که گویا واقعا نیاز داریم که با هم حرف بزنیم. کانال عمومی شد. هرچند نیاز به تغذیه سالم پابرجا بود :)

اکنون شیوه کار به این صورت است که علاوه بر یکسری گروه برای هماهنگی کار و جلسه و ...، یک گروه تلگرامی وجود دارد به نام «آثار در صف سختش نکنیم». هر اثری که یک نفر لطف می‌کند و می‌فرستد (طبق توضیحات کانال) می‌رود داخل آن صف و هر روزِ ناجمعه یکی از این آثار با توجه به تنوع مطالب و مناسبت‌ها و مصلحت سختش نکنیم(!) می‌رود داخل کانال. البته راستش را بخواهید این صف عزیز گاهی چون دریاچه ارومیه در وضعیت هشدار قرار می‌گیرد و دوباره باید بیافتیم پی دعوت خویشان.

همه این‌ها را گفتیم چرا که باید می‌گفتیم. باید می‌گفتیم داستان چیست و چه شد که این شد.


(از طرف دست‌های پشت پرده)


# سختش_نکنیم