به نامش.
حتی اگر در کودکی، آن هدف متعالی که در آینده به دنبالش بودیم، خلبان شدن نبود، یا ستارهها را نمیشمردیم، حداقل از شانههای پدر که بالا رفتهایم!
به راستی، مگر خلبان شدن، چه داشت که چون وحی منزل، آرزوی کودکیمان بود؟
پرواز، پرواز و معراج، همهی آنچه که بالا رفتن را میخواهد، گویی برای آن کودک ۶ ساله که روزگاری، دست بر قضا، ما هم او بودهایم، از همه چیز جذابتر است.
اما اکنون بالا رفتن را فراموش کردهایم، ستارهها را نمیشماریم و دیگر برای خلبان شدن دلمان غنج نمیزند، شاید همه آن چه که خوب است را فراموش کردهایم.
اما حداقل گاهی فکر کنیم که آن «تنظیمات کارخانه»، که همیشه درست بوده، ما را کمالطلب خواسته، تعالیطلب، بلندیطلب!
ما را چه شده، که حالا، «تنظیمات کارخانه» را فراموش کردهایم و سربه زیر، بی هیچ شوقی برای سر برآوردن، درگیر روزمرگیهای و آرزویهای «زمینی» شدهایم؟
«ریست فکتوری» ای باید!...
با کورسوی امیدی به تعالی طلبی، سینا، اصفهان.
(سینا ریسمانچیان)