هبوط، نزول‌یافتن است. از کاهش می‌آید. به زیر آمدن.

ماجرای دور افتادن از اصل است. اصلی که عمرها برای یافتنش کوتاه اند. و آن جای خالی... امان از آن جای خالی که با هرچیز هم که پر شود، در چشم برهم زدنی عمیق‌تر روی قلبت سنگینی می‌کند...

هبوط، ماجرای مُسکِن هاست. داستان گشتن‌های مدام، در پی دارویی که این فاصله و دور افتادن را تاب بیاورد...

هبوط، حکایت آدمی ست؛ زمانی که از عشق زاده شد و با عشق می‌دید و درک می‌کرد. زمانی که بار امانت خلیفه‌شدن را با عشق پذیرفت. زمانی که فقط قلب بود...

هبوط، تکاپو و دویدن مخلوق، به دنبال معناست.

 به دنبال حقیقت، به دنبال هستی

و سرگذشت یافتن‌هایی که به بن‌بست رسیدند. 

یافته‌هایی که خوب بودند، زیبا بودند اما، اصل نبودند...

هبوط، قصه ی آدمی ست؛ در پی مسیری برای رجعت به مآوا...


قسمتی از متن کتاب هبوط در کویر، نوشته‌ی دکتر علی شریعتی


«مرا کسی نساخت، خدا ساخت، نه آنچنان که کسی می‌ساخت، که من کسی نداشتم، کسم خدا بود. کس بی کسان. او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش می‌خواست، نه ازمن پرسید و نه از آن من دیگرم. من یک گل بی‌صاحب بودم... مرا از روح خود دمید و بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد... مرا به خودم وا گذاشت.»


# معرفی    # کتاب