Competition freak:
چندین سال پیش بود که برای اولین بار پلک چشمم شروع به پریدن کرد. یک پرش عادی نبود، بلکه پرشهایی پیدرپی و آزاردهنده. اوایلِ امر، این رخداد برایم بسیار عجیب مینمود. بعد از مدتی متوجه شدم این اتفاق در دورههایی از زمان رخ میدهد که من ایامِ پرتنش و پراسترسی را پیشِ رو دارم.
مدت ها بود این پرشها متوقف شده بود؛اما این روزها نیز پلکم میپرد و بسیار مرا آزار میدهد. این اتفاق مرا به فکر فرو داشت که به راستی چرا؟ چرا نگران هستم؟ چرا ذهنم پیوسته درگیر تنش و استرس است؟ آیا دلیلِ بیرونیِ محکمی وجود دارد یا این عوامل درونی هستند که بیشتر باعث این امر شدهاند؟
به نتایج جالبی رسیدم. به خود، نگرانیها و دغدغههایم اندیشیدم و در دلایل آنها تعمّق کردم و فهمیدم که به طرز شگفتآوری من یک معتاد هستم! معتاد به رقابت! معتاد به مسابقه دادن با عالم و آدم و تشنه کسب عناوین و اعداد افتخارآمیز. چیزی که گمان می کنم شایسته است در انگلیسی به آن کلمهی competition freak اطلاق شود. متاسفانه فقط من نیستم که به این مشکل گرفتارم، گمان میکنم بسیاری از اطرافیانم دچار این حالت باشند. در واقع محیط از همان ابتدای دوران مدرسه با آزمونهای ورودی، معدل و تمام اعداد و مقامهایی که ردیف و پشت سر هم به دانش آموزان الصاق(!) میشود تا حال حاضر که در دانشگاه هستیم و جو تنها به رقابت بر سر صدم به صدم معدل محدود نمیشود و هر آن چه که در رزومه قابل ذکر باشد معیاری برای رقابت است، ما را این گونه بار آورده است. در کلاس اول ابتدایی با کسب نمره 19 در درس ریاضی دل شکسته میشویم. در کلاس پنجم با کسب معدل 19.90 احساس بازنده بودن و عقب ماندن از خِیلِ همکلاسیهای معدل بیستی داریم. در کلاس دوم راهنمایی به دلیل کسب تعداد مقام کمتر در مسابقات ناحیهای نسبت به هم کلاسیان خود احساس حقارت میکنیم و... تا به دانشگاه میرسیم و این عرصه رقابت جدیتر و تاثیرگذارتر می شود تا به کارزاری بدل گردد و ما جنگندههای آن میشویم. زره میپوشیم و وارد کارزار میشویم و بیهدف شمشیر خود را این سو و آن سو نشانه میرویم باشد که در گوشهای از این میدان افتخاری نصیب ما شود و به ما نسبت به سایرین رجحان بخشد. گاهی نیز شمشیر را غلاف میکنیم و به دستاوردهای سایر جنگجوها مینگریم. در این مواقع مهم نیست دستاوردهای ما چه باشد، به هر حال بعید است احساس رضایت کنیم و غالبا حس بازنده بودن است که در ما برمیخیزد. در این موقعیت برخی به سرعت شمشیر را آخته میکنند و بیش از پیش با سرعت شروع به رقصاندن آن در میدان علم و دانش میکنند. برخی هم ممکن است ناامید شوند و با شمشیری غلاف شده میدان را ترک گویند، شاید به سوی میدانی دیگر.
در این اثنی ما به شدت غافلیم از این که: تعریف حقیقی بازنده و برنده چیست؟ ارزش و معیار حقیقی برای سنجیدن انسانها چیست؟ آیا الزاما انسان ها نسبت به همدیگر قابل سنجش هستند؟ آیا باید همیشه برنده بود؟ بازنده ها چه چیزی را از دست میدهند که برندهها به دست میآورند؟
میاندیشم و میاندیشم بدین امید که پاسخی برای این سوالها بیابم. پلکم میپرد... من اشرف مخلوقات هستم... بار دیگر پلکم میپرد... من همان مخلوقی هستم که شاعر بزرگ، مولانا، مدعیست جهانی عظیمتر و پیچیدهتر از جهان خارج در من نهفته است... این بار هر دو پلکم هم زمان میپرند... من فراتر از آن هستم که با برچسبهایی از جنس اعداد و عناوین ارزش گذاری شوم... پلکهایم را با دست میگیرم تا از پرش بایستند... من تسلیم عناوین گولزننده بازنده و برنده نخواهم شد و میپذیرم که هر کسی که در زندگی به رضایت از خویشتن برسد به سبک خود و با معیارهای خودش برنده است... پلک راستم برای آخرین بار میپرد و...
(نیلوفر ظریف)
وبلاگ: http://najva-nameh.blogfa.com/post/48
# دیدگاه
# وبلاگ